12:47
1400-01-03
کد خبر: 8336
عیدانه آناج/ گفتوگو با حاج مجید بقالزاده؛
حاج مجید از مبارزین و انقلابیهای قدیمی تبریز است که در دوران قبل از پیروزی انقلاب کارهای بزرگی انجام داده است.
گروه سیاسی آناج؛ دستانش میلرزد. سختی زندگی و ناملایمی اطرافیان، بدجوری او را تحت فشار قرار داده است. از آنهایی که به آرمانهای انقلاب پشت کردند یا از انقلاب برای خودشان جیب دوختهاند؛ دلگیر است.
وقتی از امام خمینی(ره)، آیت الله قاضی(ره) و یا کارهایی که در زمان انقلاب انجام داده میگوید، رگ گردنش چنان متورم میشود که اگر جا داشت، بافت چربی و عضلانی، رگ را منفجر میکرد.
با اینکه 70 سال سن را رد کرده، اما همچنان سینهاش را سپر میکند، با غیرتی تمام نشدنی به سینهاش میزند و با صدای بلند میگوید اگر نیاز باشد بازهم مثل دوران انقلاب در صف اول خواهم ایستاد.
همه اینهایی که گفته شد، نَمی بود از دریای حاج مجید بقالزاده؛ متولد قرهباغیهای محله خیابان تبریز و از مبارزین انقلابی دهه 40 و 50 شمسی.
حاج مجید اکنون سینهای دارد پُر از درد و پُر از تاریخ و خاطره. از آنهایی است که در مناسبتهای مختلف انقلاب اسلامی در تبریز نقش آفرینی کرده و یک زمانی برای خودش برو بیایی داشت.
در روزهای نوروز، چند دقیقهای را به پای صحبتهایش نشستیم تا آنچه در خاطر دارد را برای مخاطبین آناج بازگو کند. در همان ابتدا به سراغ اولین خاطرهاش از انقلاب اسلامی میرویم.
موضوع به بیش از 57 سال پیش و اتفاقات مربوط به خرداد 1342 بازمیگردد. زمان زیادی از آن روزها سپری شده اما شنیدن برخی موضوعات، آنهم برای اولین بار در نوع خود جالب است.
طوفان در قلوب، با حضور امام در تبریز
آناج: از اولین روزهای شروع نهضت اسلامی برایمان بگویید.
بقالزاده: سال 42 و واقعه 15 خرداد تازه تمام شده بود که شاه، حضرت امام خمینی را به ترکیه تبعید کرد. همین که خبر حضور امام در تبریز پیچید، بسیاری از مردم خود را برای حضور و توقف ایشان در تبریز آماده کردند. اما فشارهای سیاسی از سوی شاه و ساواک بسیار زیاد بود. حضرت امام(ره) فقط چند ساعت در تبریز توقف کردند و در همین چند ساعت، با آن دمِ مسیحایی خود، چند هزار جوان را برای آینده در تبریز تربیت کردند.
آناج: حضرت امام به تبریز آمدند؟
بقالزاده: بلی. ایشان چند ساعتی که هنگام عبور برای خروج از کشور و رفتن به ترکیه وقت داشتند، در تبریز و در خانه آیت الله شهید قاضی توقف کرده و با چندین نفر از جوانان دیدار و گفتوگو کردند. خدا رحمت کند آقای قاضی را، اما به جز ایشان به یاد ندارم که کس دیگری به استقبال امام رفته باشد.
تبریز، محور شروع نهضت اسلامی
سخنان حضرت امام خمینی در منزل آقای قاضی، تحولی در تبریز ایجاد کرد. ایشان سخنانی را برای جمعیت بسیار زیاد حاضر در منزل آقای قاضی بیان کردند تا جایی که به یاد دارم، حضرت امام تبریز را محور شروع نهضت اسلامی معرفی کردند و فرمودند چشم امید من در آینده به تبریز است.
دمِ مسیحایی امام، خیلیها را متحول کرده بود. حاج مجید قصه ما نیز یکی از آنها. او پس از شنیدن سخنان امام، وارد فاز سیاسی و مبارزاتی علیه رژیم پهلوی میشود. از سال 42 تا پیروزی انقلاب، هرکاری که میتوانسته برای انقلاب اسلامی کرده است.
آناج: پس از رفتن حضرت امام(ره) شما چه کاری انجام دادید؟
بقالزاده: درست است که امام رفت و خیل مشتاقان خود را تنها گذاشت اما سخنانش همچون صاعقه بر سر ما فرود آمده بود. دقیقا چند روز پس از آن دیدار بود که به صورت خودجوش کارهای مبارزه با شاه را آغاز کردیم.
سازماندهی تظاهرات خیابانی
از سال 42 تا 57 کارهایمان، زیرزمینی بود. زمان تظاهرات که فرا رسید و مردم به خیابانها آمدند، به واسطه نفوذی که در برخی مراکز داشتم، به سازماندهی تظاهرات میپرداختم. مثلا در اداره برق عاملی داشتیم که با ما هماهنگ بود و در زمان مشخص برق مناطقی از تبریز را قطع میکرد و یا در یکی از شیفتهای کارخانه ماشین سازی تبریز، مسئول شیف نفرِ ما بود و با دستور ما، شیفت را تعطیل و کارگران را برای اعتراض به خیابانهای هدایت میکرد.
آناج: ماجرای مراسم برای شهادت آقا مصطفی خمینی چه بود؟
بقالزاده: وقتی ایشان شهید شد، ما تصمیم گرفتیم که مراسمی در تبریز برگزار کنیم. فشار و خفقان به حدی بود که نتوانستیم برای مراسم سوم ایشان، سخنران پیدا کنیم و به همین منظور به قم و محضر مرحوم فلسفی رسیدیم و ایشان برایمان سخنران مهیا کردند.
چهلم آقا مصطفی هم داستانی برای خود داشت. به یاد دارم که به جز شیخ عبدالحمید بنابی هیچ کس حاضر نشد در مراسم چهلم آقا مصطفی سخنرانی کند. با هر سختی و مشقتی که بود، مراسم را در مسجد مقبره تبریز برگزار کردیم.
صلواتی که یک سال آوارهام کرد
روز برگزاری، دور تا دور مسجد و بیرون مسجد، پر بود از ماموران ساواک. هیچ کس جرات نداشت حرف بزند. وقتی آقای بنابی میخواست از منبر بالا برود، دستانم را به حالت بلندگو مقابل دهانم گذاشتم و با صدایی شبیه به بلندگو، فریاد زدم: سلامتی مرجع عالیقدر، آیت الله خمینی صلوات!
آن روزها این کار خیلی تبعات داشت. ماموران به این صدا به شدت حساس شدند. در به در، دنبال کسی بودند که صدا داده بود. مرا شناسایی کردند اما توانستم با زیرکی از دستشان فرار کنم و به همین خاطر بیش از 1 سال در شهرهای اطراف فراری بودم.
گروه آزادی و دیدار با امام(ره)
آناج: از روزهای پس از پیروزی انقلاب بگویید.
بقالزاده: انقلاب پیروز شده بود و ما در پوست خود نمیگنجیدیم. سالها مبارزه، زندان، شکنجه و آزار و اذیت بلاخره نتیجه داده بود. در همان روزها، گروه آزادی وابسته به حزب الله را تاسیس کردیم.
فعالیتمان به قدری زیاد شده بود که بسیاری از افراد را به گروه خود جذب کرده بودیم. حتی بواسطه همین گروه، به دیدار حضرت امام خمینی(ره) در قم هم رفتیم.
تمجید امام از مردم تبریز
امام خمینی در آن دیدار، از مجاهدت تبریزیها و زحماتشان برای انقلاب گفت و از مردم تبریز و آذربایجان تشکر کرد. آن دیدار، که به صورت خصوصی هم برگزار شده بود، یکی از بهترین لحظات عمرم بود.
با اینکه سنی از حاج مجید گذشته اما همچنان سرزنده و مقاوم است. خسته شده، از برخی ناملایمات ناراحت است، اما بازهم مردانه در میدان ایستاده و خود را انقلاب میداند.
دیدار با رهبر انقلاب، آخرین خواسته حاج مجید
او در دوران جنگ نیز دین خود را به انقلاب ادا کرده است. در کارخانهای که بعدها به دلایلی تعطیل شد، برای رزمندگان، خمپاره میساخت. تنها خواستهاش دیدار با رهبر انقلاب است. با صدایی همراه با بغض میگوید: اگر آن مرد را ببینیم، بغلش میکنم و هر دستوری بدهد به دیده منت اجرایش میکند. فقط یک فرمان بدهد.
انتهای پیام/
و خود را انقلاب میداند؟؟؟ جمله رو اصلاح کنید
قربانت عزیز
اگر این آقا 70 سال سن داشته باشد با احتساب سال 1400 که تازه شروع شده ایشون متولد 1330 هستن یعنی سال 42 ایشون 12 ساله بوده و چیزی نمیدونسته یا ایشون دروغ می گن یا شما