اگر نسبت به وحدت ملی نگاهی استراتژیک بیندازیم تلاش در جهت هرچه بهتر حفظ نمودن حقوق فرهنگی اقوام در کشوری مثل کشور ایران ضرورتی انکار ناپذیر است.
گروه فرهنگی آناج/احسان محمدنیا: فرهنگ، واژهای بس ژرف که گستره آن تا به همه ابعاد معنوی و گاه مادی آدمی متصور است. همه انسانها در هر نقطهای از این کره خاکی که باشند، دارای فرهنگ، آداب و رسوم و عرف مخصوص به خود هستند. ریشه قوانین خواه مدون یا غیر مدون نیز همین مواردی است که آمد. با این مقدمه باید بر حقیقت اهمیت آن پی برد چرا که سبک زندگی آدمی با آنهاست که شکل می گیرد و در جریان زندگی جاری و ساری میشود.
در این میان مسئله « زبان » بهعنوان ابزاری برای بقا و نشر یک فرهنگ اجتناب ناپذیر مینماید. هرچقدر فرهنگ یک ملت غنی باشد با ابزار زبان است که قوام و دوام یافته و از گزند آسیبها و حملات فرهنگهای دیگر در امان میماند. در تمامی جوامع انسانی طبیعتا قوانین برخاسته از عرف با شدت و ضعفها و ویژگیهای مخصوص به خود، بر شئون انسانی حکومت مینماید فلذا الزامیست در رابطه با موضوع زبان نیز مباحثی در آنها (قوانین) به میان آید. مبحث مد نظر از این منظر در چهارچوب حقوق اساسی که نمود عینی آن قانون اساسی هر کشور است متجلی میگردد.
در جمهوری اسلامی ایران نیز این مسئله در فصل دوم، اصل 15 قانون اساسی (مصوب 1358) چنین طرح شده است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
با تدقیق در متن اصل فوق دو حالت یا نتیجه حاصل میشود:
اول - اینکه، بحث « مشترک بودن » زبان فارسی برای آحاد مردم ایران است. در تحلیل این حالت، با اغماض از بحث پیرامون ریشههای حاکم شدن یک زبان در مناطقی از جهان که از حوصله این وجیزه خارج است، باید بگوییم که مناقشهای جدی در پذیرش آن نیست، چه اینکه با تایید آحاد ملت (98/2- 1358) صورت پذیرفته است. از طرفی توجها به تعدد اقوام در کشوری مثل ایران که هرکدام زبان و گویش خاص خود را دارند، و شکل سیستم اداری حکومت ایران، رسمیت یافتن زبان و خطی واحد، منطقا ضروری به نظر میرسد. پس نتیجتا قسمت اول چندان چالش برانگیز نیست لکن قسمت دوم چنین نیست.
دوم - در قسمت دوم بحث حقوق مربوط به زبانهای محلی و قومی غیر از زبان فارسی است. همواره تا کنون شاهد چالشهایی در این رابطه بودهایم و هستیم که امیدواریم در آینده نباشیم. در واکاوی این ادعا باید گفت که شکی نیست که دامن زدن به اختلافات میان اقوام در کشوری مثل ایران، بهعنوان عاملی مخرب، در جهت حفظ و ثبات وحدت ملی، جلوه مینماید اما، از طرف دیگر با توجه به حقوق مصرحه اقوام و اقلیتها در همین اصل، باید در مقابل عوامل، گفتمانها و اقداماتی که منجر به زوال چنین حقوقی است، ایستاد، چراکه نقض قانون اساسی به ذهن متبادر میگردد.
در این راستا علی رغم اینکه رسانههای استانی در حد تعریف شدهای (مطابق آئین نامهها و بخشنامهها) آزادند، اما در برخی از حوزههای دیگر مانند مطبوعات و جریانات اجتماعی محدودیتهای غیر منطقی مشاهده میگردد. البته تا جایی که خللی بر وحدت ملی کشور وارد نیاید بهعبارت دیگر، مسئله مورد ادعای ما (بعنوان یک هموطنی از دیار آذربایجان سربلند) از جریانات تجزیه طلبانه حسابی جدا دارد. بحث سر اینست فرهنگ اقوام در کشور مورد ستیز برخی افراد متعصب که در حقیقت با اقدامات خود بر علیه وحدت ملی مرتکب اعمالی میشوند، واقع نشود.
در یک محیط آموزشی (در تمامی مقاطع) بر طبق اصل 15 قانون اساسی، اگر ادبیات قوم مد نظر در کنار زبان رسمی کشور، بجهت حفظ حیات فرهنگی خویش، تدریس شده و نشر گردد، نباید به هیچ عنوان امر غیر قانونی تلقی شده و بدان با عینک سیاست زدگی افراطی نگریست.
نتیجتاً، اگر نسبت به وحدت ملی نگاهی استراتژیک بیندازیم تلاش در جهت هرچه بهتر حفظ نمودن حقوق فرهنگی اقوام در کشوری مثل کشور ایران ضرورتی انکار ناپذیر است و این نافی اقداماتی نیست که بر اساس اصول شرعی و منطقی برای مقابله با جریانهای تجزیه طلب در دستور کار قرار میگیرد.
ممکن است سوالی در خصوص نحوه تشخیص ماهیت اقدامات تجزیه طلبانه از غیر آن پیش بیاید، پاسخ آن است که بنظر می رسد با جریان شناسی و کندوکاو، پیرامون مبانی، سرچشمه ها و منادیان چنین اقداماتی به ماهیت حقیقی و اهداف آن پی برد. تاریخ ملتی مثل ملت ایران و اقوام آن، ثابت کرده است که قاطبه ملت بهترین تشخیص را در مواقع حساس مرتبط، صورت دادهاند. به امید ایرانی آزاد و آباد و سربلند...